- شناسه خبر: 5533
برخوردهای ناخوشایند جامعه سیاسی در قالب انقلابی گری
ثریازندیار: وقتی راستگویی یک مدیرِ هنرمند، پیراهن عثمان می شود و افرادی برای غلبه بر این مدیر صادق، به هر دستاویزی چنگ می زنند و سخن ساده ای را گناهی نابخشودنی جلوه می دهند و زمین و زمان را به هم می دوزند، به نظر ...
ثریازندیار: وقتی راستگویی یک مدیرِ هنرمند، پیراهن عثمان می شود و افرادی برای غلبه بر این مدیر صادق، به هر دستاویزی چنگ می زنند و سخن ساده ای را گناهی نابخشودنی جلوه می دهند و زمین و زمان را به هم می دوزند، به نظر می رسد در همه ی دوران ها باید دروغ گفت! باید تظاهر کرد!
موضوع از جایی شروع شد که سید شهاب الدین طباطبایی، مدیرکل حوزه هنری استان خوزستان در یک فضای غیر رسمی، خیلی کوتاه از علاقه مندی هایش گفت؛ در واقع راست گفت!..راست گفتن همانا؛ و پیراهن عثمان شدن همانا!
عده ای از افراطیون آنقدر به او تاختند که گویی همه ی بیت المال را یک جا غارت کرده است! انگار تمام فسق و فجورها را یک جا انجام داده! و همه ی اموال دنیا را یک جا غصب کرده و در جیب خود فرو کرده و چیزی به آن دسته ی منتقد نرسیده است! خلاصه این که وامصیبتایی سردادند که رییس حوزه هنری؛ به نوعی انقلاب اسلامی را به خطر انداخته و قصه هایی این چنین که گویی بر اساس تفکر ماکیاولی اعتبارسنجی شده بود…
البته شاید تازندگان بر سید شهاب الدین طباطبایی هم سودای مدیریت بر مکانی فرهنگی را در سر داشتند و راست گویی آقای مدیر؛ فرصت خوبی برای مردود کردن تفکرش و حذف از جایگاهش بود…
اینکه سید شهاب الدین طباطبایی، مدیر یک نهاد فرهنگی انقلابی است و باید تفکرات انقلاب اسلامی را جاری و ساری کند؛ درست است اما زمانی که همه در یک جامعه اسلامی و زیر پرچم انقلاب زندگی می کنیم، تفکری غیر انقلابی، آن هم زمانی که قرار است یک فرد در جایگاه مدیریت قرار بگیرد، وجود دارد؟
یاد حرف سردبیر یکی از روزنامه ها افتادم که سال ۹۴ در یک جلسه رسانه ای با مسئول بسیج رسانه خوزستان و نماینده خبرگان در مجلس گفته بود” خبرنگاران ولایی را شناسایی کنیم و با آن ها جلسات بیشتری برگزار شود” یعنی برخی خبرنگاران غیر ولایی هستند! این حرف هم از همان تفکر بسته نشات گرفته بود! اما واقعا چرا؟ چرا برخی افراطیون همیشه به دنبال دو شقه کردن جامعه هستند؟ متاسفانه همین تفکر باعث می شود که برخی انقلاب را ارث پدری خود بدانند و سهم خواهی کنند با این نگاه که سهمشان از انقلاب، بیش از دیگران است! و همین ها، دوگانگی را ترویج می کنند!
اساسا بسیاری در جامعه بر حسب تجارب بسیار در محافل و مجالس مختلف، به این باور رسیده اند که موفقیت و پیروزی در صداقت نیست بلکه معتقدند اگر میخواهی بدبخت شوی، باید راستش را بگویی! چرا جامعه به این حرف رسیده؟ یعنی معنویت و اخلاق، فدای جایگاه و مال اندوزی و اقتدار شده است، یعنی اگر کسی تظاهر به دین داری و انقلابی گری کند، همین کافیست! و در خفا هر چه می خواهد انجام دهد! اصلا چرا اخلاق و انسانیت در جامعه ایرانی کمرنگ شده است ؟!! چرا در میان ما دروغگویی، ریا، هتک آبروی دیگری و مواردی از این قبیل رواج پیدا کرد؟ شاید ریشه در این ضرب المثل هم دارد که: “عقل مردم در چشمشان است!” دقیقا این ضرب المثل همینجا در اوج بحث راستگویی سید شهاب الدین طباطبایی و خواستار عزل شدنش از سوی جریان افراطی، صدق پیدا می کند! یعنی باید دروغ گفت؛ تظاهر کرد تا مردم، و آن ها که باید؛ آن ها که در رأس هستند؛ تاییدت کنند!
اصلا ریشههای تاریخی پدیده دروغگویی که نسبتهای زنجیره ای و محکمی با پنهان کاری و ریا دارد، چیست؟ گذشتگان؟ چرا نباید راست بگوییم؟ این یکی از بخش های سیاست است؟ یا فرهنگ ماست؟ البته اگر کمی به گذشته بر گردیم؛ از نظر تاریخی به این ظاهرسازی ها گرفتار شدهایم و به شکلی ناخودآگاه در عمل و فکر، گاه در مسیر دوگانگی قرار گرفته ایم؛ به عبارتی ما هم وارث گذشتگانمان هستیم. چون مورخان نوشته اند که در گذشته، شرایط سیاسی نظام های حکومتیِ شبه استبدادی به شکلی بود که اقتضاء می کرد مردم دروغ بگویند، زمانی که تعصب اندیشه ها در جامعه رایج شد؛ زمانی که نظامیه ها تاسیس شد و افراد مجبور به تظاهر شدند، زیرا میخواستند به مناصبی دست پیدا کنند، زیرا حاکمان و ذی نفوذان به اموال رعایا تعرض می کردند و آن زمان مردم به اجبار به داشتنِ اموال کم، تظاهر می کردند!
امروز هم عوامل زیادی در فراوانی دروغ در جامعه نقش دارد که از دیدگاه های مختلف می توان آن را بررسی کرد اما حضور پر تکرار هر قلم به دستی در جامعه و نشست و برخاست با سیاسیون، بارها او را به این نتیجه رسانده که در جامعه ایران، این عوامل به ساختار سیاسی نزدیکتر است.
شخصیت های دوگانه در گوشه و کنارمان بسیارند و این یعنی بازتولید دروغگویی! به واقع دروغ، کلید صندوق زشتی های دیگر است و اگر در جامعه ای شیوع پیدا کند، در ادامه ی آن خیانت در امانت، ریا کاری، اختلاس و دزدی، لاابالی گری، بی اخلاقی و بی عفتی و امثالهم هم می آید همچنان که در اکثر رسانه ها شاهد هستیم و هر روز خبر می رسد که یکی از مسئولان عالیرتبه، یا فلان نماینده به میزان انبوه اختلاس کرد، همچنان که رسوایی اخلاقی؛ بسیاری که حکم تایید خورده بودند را به دادسراها کشاند و محکوم شدند، همچنان که ریاکاری را روز به روز در جامعه و بین سیاسیون می بینیم اما اینکه یک نفر بیاید و برحسب صداقت همیشگی، حرف ساده ای از علاقه مندی هایش بیان کند و بگوید: “صدای آقای معین خواننده را دوست دارم”؛ طوری ترورش کنند و خواستار عزل او شوند که هر کسی خبر از اصل موضوع نداشته باشد، تصور می کند جرم بزرگی مرتکب شده است(اصل موضع این بوده که فقط و فقط از صدای یک خواننده خوشش می آید)؛ به نوعی می توان گفت اخلاق مداری و راست گفتن در جامعه امروز، هزینه بالایی در بر دارد و این ویژگی، افراد را از برخی فرصتهای به ظاهر مطلوب، محروم میکند! همچنان که سید شهاب الدین طباطبایی را از خدمت کردن به اهالی هنر در این خطه محروم کرد؛ البته آن ها که در رسته ی افراطیون نبودند، قدر دانش و هنر انقلابی اش را دانسته و از چنگال تارهای تنیده افراطیون نجاتش دادند. این ها رفتارها و وقایع ناخوشایند جامعه ی سیاسی امروز است که در یک فضای شیشه ای قرار گرفته ، فضایی که اخلاق اجتماعی در آن رنگ باخته و ارتباط میان اخلاق و سیاست را کم رنگ کرده است.
سید شهاب الدین طباطبایی مدیر کل حوزه هنری خوزستان بود که با فشارهای سیاسی عده ای تندرو، درخواست تغییر محل ماموریتش را به مرکز نشینان اعلام کرد و مدیران حوزه هنری کشور که می دانستند دانش و هنرش در راستای اعتلای فرهنگ و هنر انقلاب است، جایگاه وی را ارتقا داده و از او خواستند در مرکز به فعالیتش ادامه دهد.
اما این نکته باقیست؛ این که جنجال رسانه ای افراطیون به شبکه های خارجی بین المللی رسید و این جنجال ها و رفتارها بهانه ای شد تارسانه های بین المللی تحلیل کنند و بر دروغگویی و تظاهر برخی مدیران ایران اسلامی صحه بگذارند، اما به قول ابوسعید ابوالخیر: اسلام به ذات خود ندارد عیبی/ هر عیب که هست از مسلمانیِ ماست.
منبع : روزان