• شناسه خبر: 4030

سریا داودی حموله ؛ رویکردهای ادبیات داستانی در آثار قباد آذرآیین

پدرام طاهری – شهرنوشت : قباد آذرآیین ده فروردین ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمد. این مدرس ادبیات نویسنده داستان های کوتاه و صاحب چند رمان است. در آغاز فعالیت های ادبی برای نوجوانان قصه می نوشت،(۱)اما با گذشت زمان تا ...

پدرام طاهری – شهرنوشت :

قباد آذرآیین ده فروردین ۱۳۲۷ در مسجدسلیمان به دنیا آمد. این مدرس ادبیات نویسنده داستان های کوتاه و صاحب چند رمان است. در آغاز فعالیت های ادبی برای نوجوانان قصه می نوشت،(۱)اما با گذشت زمان تا حدی از این فضا فاصله گرفت و ذهنیت خود را با نوشتن داستان های کوتاه اقلیمی ادامه داد.
آذرآیین از نویسندگان پیشرو در ادبیات روستایی و اقلیمی است.اکثر داستان هایش بین زمان حال و گذشته در نوسان می باشند. و مهم ترین موضوعات آنها فقر، تبعیض، بی عدالتی،عشق، عصیان و مرگ است.
• ضرورت بازخوانی آثار آذرآیین در دو دوره قابل بررسی است. نخست پرداخت به ادبیات اقلیمی، و دوم ادبیات کارگری است. اگر چه ساختار روایی هر دو مولفه مذکور یکی است، اما هر کدام اتمسفر ویژه ای برای بازخوانش دارند.
در ابتدا اندیشه ی آذرآیین تحت تاثیر ادبیات اقلیمی شکل می گیرد. به طوری که در این دوره آگاهانه یا ناخودآگاه در هوای ادبیات اقلیمی نفس می کشد و با روایت هایی از جنوب، فرهنگ بومی، نوستالژیک سرایی به سمت بومی نویسی می رود. این نوع ساختار ادبی زاییده ی شرایط جغرافیایی است که با تاکید بر عناصر بومی فضا سازی شده است و در بیشتر داستان ها نمود بارز دارد. در اواخر دهه نود با انتشار رمان «فوران» چراغ پر نوری برای وی روشن شد، با پرداخت به ادبیات کارگری دوباره گوشه ای از تاریخ سیاسی و اجتماعی شهر نفتی مسجدسلیمان را به تصویر کشید.
آذرآیین بیشترین سال های عمر را نثار ادبیات داستانی کرد. بسیارکوشید به واقعیت های حقیقی نزدیک شود. مهمترین ویژگی آثارش درون مایه های نوستالژیک در معنای متعارف آن است،که از لحاظ مردم شناسی و فولکلورحائز اهمیت می باشد. از وی آثار داستانی متعددی منتشر شده است، که علاوه بر ویژگی های فرهنگ بومی به مسایل اجتماعی هم می پردازد. همیشه در یک چارچوب عمل می کند و در تمام دوران نوشتن دچار دقت نظر بیشتری نشده است. نگاهی کاملا واقع گریانه به زندگی و وضعیت مردمان جنوب به خصوص بختیاری دارد. سال ها دور از شهر و دیار خویش است، اما هیچگاه از زیست بوم خویش دور نشد و تغییر فضا سبب تغییر ذهنیت وی نگشته است.
آذرآیین در اواخر دهه ی پنجاه، بعد از انتشار «راه که بیافتیم ترس مان می ریزد»(۲) و« پسری آن سوی پل» (۳)، به داستان های «حضور» (۴) و «شراره های بلند» رسید.(۵) به طور معمول در گزارش از واقعیت زندگی آدم ها مهارت دارد.آیین و هنجارها را به بهترین نحو بیان می کند. با شناخت از آیین و سنت های بومی سوژه هایی خاطره آمیز را نوشته است که از زوایای گوناگون قابل تعمیم به ادبیات اقلیمی و کارگری است.
اگر چه این وقایع نگاری های اقلیمی زاده ی شرایط اجتماعی است، اما فضای واقع گرایانه به نوعی تذکره نویسی و شرح احوال می باشد. داستان ها به طور معمول یک فرم خطی و ساده دارند و از لحاظ ساختاری شبیه به هم روایت می شوند. از این جهت مضامین دارا و ندار، بود و نبود، هست و نیست در تناقض هم قرار دارند. سادگی در ساختار روایت محور همه ی داستان ها است. مضامین بین آنچه هست و آنچه به نظر می آید در تضاد می باشند و در همه ی آنها تناقض و تعارض در چرخش است. جذابیت روایی وابسته به کاربرد زبان، زیست بوم و عینیت گرایی است. به واسطه ی شیوه ی سنتی ساختار روایت را به چالش می کشد.

از لحاظ هستی شناختی داستان ها با سه نوع روایت بازآفرینی می شوند:
ـ روایتی که واقعیت های حقیقی را منعکس می کند.
ـ روایتی که بازتاب واقعیت های تاریخی است.
ـ روایتی که حقیقت ِواقعیت ها را آفریده است.
چه سینما رفتنی داشتنی یدو…؟: مجموعه «چه سینما رفتنی داشتنی یدو…؟» شامل ۱۳ داستان کوتاه فارسی با موضوع های اجتماعی است. داستان روایتی از مرگ یک نوجوان در سینما رکس آبادان(۶) است که از زبان دوستش بیان می شود. یدو در پی خودکشی خواهرش آشفته و پریشان می شود. برای دوستش عبدو از نگرانی و تشویش هایش می گوید، از صداهایی که در سرش می پیچد. شبی برای تماشای فیلم گوزن ها می رود و همراه دیگر تماشاگران در رویداد آتش گرفتن سینما رکس می سوزد.(۷)
عقرب ها را زنده بگیر: مجموعه «عقرب ها را زنده بگیر»، یک سری حوادث در جنوب اتفاق می افتد. نویسنده به بیان مشکلات زاد بوم می پردازد. با روایت خطی ساده و روان زندگی آنها را شرح می دهد. فضای آن در راستای ادبیات اقلیمی است، که در عین عام بودن مفهوم جغرافیای بومی را به ذهن متبادر می کند. روایتی ازخانواده کارگری که منتهی به نیستی و نابودی اند. موضوع آن در فضای بومی جنوب رخ می دهد و مخاطب آن نوجوانان است. بر محوریت زادبوم و نوستالژی به رشته تحریر در آمده است.نثر داستان به سمت زبان محاوره می رود. در این رویارویی حادثه ای اتفاق نمی افتد، بلکه ترسیم حوادثی است که در گذشته اتفاق افتاده است.(۸)
من…. مهتاب صبوری: داستان ««من…. مهتاب صبوری» زاویه دید زنانه ای دارد. بیوه ی جوانمرگ محمود صبوری، پس از مرگ همسرش سختی های زیادی را متحمل می شود. با تک گویی داستان را روایت می کند، دوست دارد متکی به خود باشد. برای گذراندن زندگی دو فرزندش شغل راننده تاکسی را انتخاب می کند. این داستان که از منظر مهتاب روایت می شود و نوعی حدیث نفس است، نویسنده در این روایت در دام مدرنیسم گرفتار شده است. این سوژه عاطفی و احساسی داستانی خاکستری دارد و فضای پرداخت آن تهران می باشد. نویسنده افکار و اندیشه ، و احساسات زنی را ترسیم کرده که در جامعه مرد سالار رنج های زیادی می کشد.(۹)
داستان من نوشته شد: مجموعه «داستان من نوشته شد» شامل ۱۵ داستان کوتاه است و بیشتر موضوعات اجتماعی را در بر می گیرد. در ترسیم سوژه معترضانه و انتقادی است. هر قطعه آن طرح منظم و مشخصی دارد و با لحنی احساس گرایانه فقر و تبعیض به تصویر کشیده شده است.(۱۰)
اکثر آثار آذرآیین در زمره ی ادبیات رئالیستی ـ انتقادی است. تقابل صنعت و سنت است که این تضادهای مضمونی پارادوکس های تعارضی ایجاد می کند. از لحاظ عناصر محیطی و جغرافیایی جهانی که در رمان نویسی دارد با جهان داستان‌های کوتاهش در یک مسیر است.
از نظر روان شناسی اجتماعی نگاهی پرسشگر و در عین حال اعتراضی و تعارضی دارد. هر محتوایی را ساده بیان می کند.با همان سابقه ی ذهنی مشابه می نویسد. بیشتر به وقایع زمان گذشته پرداخت می کند، واقعیت هایی که اتفاق افتاده اند. سیاهی خاصی در داستان ها نمود دارد، سعی کرده است دمل های چرکین جامعه را چاقو بزند.

• با توجه به تشابهات موضوعی و مضمونی، داستان «هجوم آفتاب» در ژانر ادبیات اقلیمی، و «فوران» در ژانر ادبیات کارگری پرداخت می شود:

• داستان هجوم آفتاب
در «هجوم آفتاب»(۱۱) صحبت از زادبوم گرایی و ادبیات اقلیمی است. این اثر ادامه ی همان تفکر داستان های «حضور» و «شراره های بلند» است.
این چند داستان کوتاه زیر سایه ی نویسنده و راوی اصلی روایت می شوند. به جز «سالار و بی بی» بچه ها به دیار غربت فنا فنا شده اند. غلام، شاپور، اردشیر، ساسان، داریوش، بهزاد، سامان، بهروز، توران، پوران، شهلا… بی بی را تنها گذاشته اند و هر کدام پی زندگی خود رفته است. در این تنهایی تصویری شکل می گیرد که موقعیت هر کدام از شخصیت ها را نشان می دهد.
ساختار روایی روی محور احساسی و عاطفی بی بی است.فضا از لحاظ تنهایی، فقر ،هراس و ترس پرداخت شده است.
نویسنده بین مدرن و مدرنیزم ذهنیت تشویشی دارد. بی بی را با تمام خوی و خصلت های قومی نشان می دهد. بی بی مرکز ثقل حوادث داستانی، و رکن اصلی خانواده ی روستایی و عشایری است. حوادث و رویدادها با رد یا قبول تصمیم گیری های او می چرخد.
از جهت دیگر در بختیاری بی بی جزء زنان منحصر به فرد است، آن چنان حرمت دارد که اگر در کارزاری روسری از سر باز کند، به حرمتش طرفین دست از جنگ می کشند.به خاطر نفوذ قومی، و تاثیر گذاری در جلب اعتماد اطرافیان حافظ نام و مقام خانواده است.
ادبیات اقلیمی منعکس کننده زیست بوم و فرهنگ خاصی است که بستگی به باور و اعتقادات دارد و بیشتر ریشه در فولکوریک و جامعه شناختی دارد. از این جهت هم سویی لحن و فضا با همدیگر به زیبایی توصیف شده است. طرح گفتگو بین بی بی و دیگرشخصیت ها یک روند تاریخی از اقلیم بختیاری را پوشش می دهد. شخصیت هایی مانند بی بی، سالار و غلام از دلبستگی به خاک وطن می گویند: بی بی گفته بود:«غلام مادر،بشون بگو ما ایل بزرگی هستیم.ایل سرشناسی هستیم.از خودمان خاکستون و مزارگه داریم. جد برجدمون تو همو خاک خوابیدن…بگو اجازه بدن نعش عزیزمونه در بیاریم ببریم تو مزارگه خودمون بسپاریم به خاک.کنار باباش،کنار دایی جونمرگش،کنار آبا اجدادش.»ص ۱۶/ داستان هجوم آفتاب
آذرآیین بیشتر از شیوه بیان سیال ذهن استفاده می کند. فضا و لحن روایت ها به هم مرتبط و پیوسته اند. راوی دانای کل متن را تحت سیطره اش قرار دارد. گزارشی و غیر دستوری می نویسد. شرح احوال پر رنج شخصیت هایی که شرایط محیطی سلامت روحی و جسمی را از آنها گرفته است. رنج، تلخی و آوارگی…از مشخص های ساختار روایی می باشد.
ساختار داستان مبتنی بر زندگی روزمره است که محصول یک سری اتفاقات عادی است. زمینه اجتماعی و تاریخی به دوره ی کارگری و صنعت نفت و نفوذ قدرت طبقاتی و فئودالی و زمین دارانی برمی گردد. دوره ای که عده ای زندگی عشایری را رها کردند و در شرکت نفت جنوب مشغول کارگری شدند. و بعد از مرارت و مشقت بسیار باترفند «سالی دوماه» باز خرید شدند:از ده فوتی ها بیرونمان کردند. سرسیاه زمستان. بی انصاف ها مهلت ندادند تا بِشت و باران ها تمام بشود. باز خدا عمر و عزت مش براتعلی را زیاد بکند.دوتا از اتاق هاش را خالی کرد برامان،باید فکر سرپناهی برای بچه ها باشم.» ص ۵۰ /داستان هجوم آفتاب
طرح «سالی دوماه» باعث سرازیر شدن فامیل های دور و نزدیک شده است، والبته حرص خوردن بی بی که برای روز مبادا و پنهانی مقداری از پول ها را در بانک می گذارد. بی بی تنها و دلواپس است و خانه اش در طرح شهرداری قرار گرفته و قرار است با بوالدوزر و لودر خراب شود، خانه ای که سال ها مامن خاطرات بی بی بوده است: بی بی دلواپس خانواده دست به دامن برادرهاش شده بود که راهی جلو پاش بگذارند.آن ها هم بدتر نمک به زخمش پاشیده بودند. برادر بزرگه بهش گفته بود:هر که بیش تر از صاحاب عزا گریه زاری بکنه نشونه احمقی شه خواهر.» ص ۱۳/ داستان هجوم آفتاب
بیشترین درگیری ذهنی نویسنده تاریخ نگاری با مضامین مصیبت، فقر، بدبختی ،اضطراب، نگرانی، تالم های روحی و جسمی است. به طور معمول افعال را از زمان حال به گذشته سوق می دهد. بین دو روایت زمانی نوعی پیوستگی ایجاد کرده است. این روایت ها مصداقی از واقعیت های تاریخی دارند.
آذرآیین نه غیر متعارف می نویسد و نه از زیر عبای اجدادی بیرون می زند. او تجربه نویسی است که در بعضی داستان ها مانند «کفش ها،بادبادک» حکم یک گزارش نویس را هم دارد. البته در این نوع نوشتار چرایی هایی وجود دارد که متن تقویمی را باور پذیر می کند. شاید علاقه به فرهنگ و زبان مادری باعث این روند شده است که دیگر ظرفیت پذیرش دنیای مدرن را ندارد، و با رنگ آمیزی فضای خاکستری دنبال سایبانی دیگر می گردد.
فضای اکثر داستان های آذرآیین در مسجدسلیمان می گذرد. نوشتن از جنوب برایش یک دغدغه‌ اجتماعی است. علاقه مندی به زادبوم تامل برانگیز است. آن چنان نوستالژی سرایی گریبان او را گرفته که حاضر نیست به دنیای دیگر نوشتن فکر کند. به طور معمول به شیوه ی کاملا تجربی می نویسد.گویی مظاهر زندگی شهری در آثار وی جایی ندارند.آن چنان بومی نویسی و اقلیم گرایی در ذهن او نشست کرده است که مخاطبانش در محیط های عشایری ، روستایی و کارگری می توانند شخصیت های او را پیدا کنند.

• رمان فوران
محور اصلی رمان «فوران»(۱۲) توصیف محیط کارگری است. مکان داستانی در مسجدسلیمان، و زمان آن بعد از کشف نفت می باشد. این اثر بازتاب صداهای مختلف است.آیینه تمام جامعه نفتی ست، جایی که خون و نفت یکی می شود.
فوران شناسنامه ی ادبیات کارگری است: «سندیکا… این واژه ی ناآشنا حالا لقلقه ی خیلی از کارگرها شده بود… پچپچه هایی شنیده می شد: کاهش ساعات کار، بیمه ی درست و درمان، افزایش دستمزد، پایان بخشیدن به صاحبیت صاحب ها، پایان حق توحش ستانی انگلیسی ها…»ص ۱۵۸/ رمان فوران
طرح دکل روی جلد رمان نشان از فضای جنوب دارد. نوعی واقعه نگاری نوستالژیک در باره اولین شهر نفتی خاورمیانه است، که بنیاد آن را عشایر و روستائیان بختیاری گذاشتند.
رمان فوران ۲۸۶ صفحه و شصت و هشت بخش دارد که به صورت عددی مشخص شده اند. بخش نخست شرح حال چند آدم از طبقه ی کارگری است، که هر کدام داستانی مستقل دارند. بخش دوم هم زندگی و عاقبت کاراکترهایی نظیر «داریوش، سهراب، کنیز، سارینه، ماه صنم، نازبس، ماه بانو…» است، که برای هر کدام یک فاجعه رخ می دهد.
به طور کلی زندگی و حوادث شهر نفتی مسجدسلیمان دست مایه ی داستان است. گزارشی در باره ی اضمحلال جامعه ی عشایری ـ روستایی است. دنیایی از تبعیض و بی عدالتی، رنج و درد، جهل و خرافات است. قصه ی آدم ها از رنجی که می برند.
سرگذشت دو خانواده روستایی است.بختیار روای اصلی درحال مرگ است، وقایع زندگیش را برای سرپرستار احمدی صحبت می کند. از ورود به شرکت نفت، سرنوشت بچه ها، مادرش ماه بانو، برادر و خواهی صاف صادقش ساتیار و سروناز، و البته برادرش کوهیار که مبارز سندیکاری کارگری است، دخترش کنیز و سرنوشت دو قلو هایش آستاره و خورشید که پدر کویتی شان در مسیر دریایی مرده بود.
در این اثر برشی از زندگی کارگران خطه ی مسجدسلیمان را به تصویر کشیده شده است. موضوع داستان حوادث نفت، جنوب و مهاجرت است. بیشتر ریشه ی اجتماعی و تاریخی دارد.کمپانی یک بیست فوتی مشترک به بختیار و غریب داده بود: «کمپانی به بختیار البرزی و غریب کهزادی دو تا ده فوتی داده بود. ده فوتی ها به هم در داشتند. توی در میانی ده فوتی ها، یک پرده ی چیت چرک مرده آویزان کرده بودند. بختیار و غریب قبول نکرده بودند توی در میانی دو لابی بگذارند» ص ۳۱/ رمان فوران
فوران تقایل سنت و مدرنیته است. تقابل جامعه سنتی و صنعتی است. راوی(نویسنده) از پیامد کشف نفت می گوید. قربانیان جامعه را توصیف می کند. در یک جامعه ی نیمه مدرن زندگی طبقات اجتماعی را انعکاس می دهد. داستان هایی از احساسات و ارزش ها و ارتباط با دیگری می گوید. سعی کرده است زندگی کارگران ترس خورده و مفلوک را به نمایش بگذارد.گوشه ای از زندگی کارگران در ورود صنعت نفت مسجدسلیمان را ترسیم کرده است.
در ده فوتی بختیار یازده نفر زندگی می کرد:«ماه بانو، بختیار، ماه صنم ـ زن بختیارـ ، دخترهاش کشور، سلطنت، همین بس، برادرهاش ساتیار و کوهیار، خواهراش کنیز و سروناز ، و صیدال عموی کور و کر علیل بختیار.»ص ۳۲/ رمان فوران
در ده فوتی غریب کهزادی، زنش نازبس و پنج تا دخترشان هستند. غریب روحیه ی شوخ و بذله گویی دارد. زنش می گفت که«ای بی عقل صاف صادق، ئی قد خودتِ مسخره ی مردم نکن. پشت سرت تیارت در می آرن. بهت می خندن. حالا خودت هیچی، بچه هامونِ هم مسخره می کنن. تو کی می خوای دست از ئی سبک سری هات برداری؟ »ص ۱۱۰/ رمان فوران
پنج شخصیت «بختیار، غریب، کوهیار، کنیز و ماه بانو» هسته ی مرکزی داستان هستند. بختیار و غریب در عین تفاوت و شباهت هایی با هم دارند. توصیف زندگی آنها مانند یک مستندنگاری است. بختیار و غریب مهاجرینی هستند که بنا به شرایط سخت و دشوار روستا در پی زندگی بهتر به شهر نفتی مسجدسلیمان کوچ کردند.
بختیار مرکز ثقل رمان است. اگر چه حجم بیشتر داستان در ذهنش می گذرد، اما حادثه آفرین نیست. نگاه غم انگیزی دارد. انسانی که رنج می کشد. شخصیت از خود گذشته ای است. پا به زمستان عمر گذاشته است،دردی ناگفتنی دارد. به سرطان مبتلاست. تا زنده است روایت می کند. روایت هایش ساده و روان و بی آلایش هستند. بار توصیف شخصیت های بر دوش اوست. به تدریج و با ذکر حوادثی شخصیت ها را معرفی می کند. از زبان شخصیت های دیگر حرف می زند. به صورت اختصار زندگی آنها را توضیح می دهد. جنبه های عادی و روز مرگی توصیف می کند. ساده است و دنیای متفاوتی دارد. آدم های دیگر داستان را با یک بیوگرافی کوتاه و پرشتاب معرفی می کند. دیالوگ هایش آمیخته به طعنه و کنایه است. حوادث بر محور او می چرخد. گزارشگری که شرح وقایع و رویدادها را می دهد. لحن مخصوص به خود را دارد.آرزو دارد پسرش داریوش درس بخواند، مهندس بشود تا باگرید بالا کارمند شرکت نفت شود: « توی باغ ملی یا پانسیون خیام یا کمپ کرسنت ی تلخاب بهشان بنگله می دهند.» ص ۴۳/ رمان فوران
غریب بی کس و کار، ساده لوح و سبک عقل است. خیلی زود تحت تاثیر قرار می گیرد. کارگری است که با حقوق سالی دو ماه اخراج می شود. و توسط عزیزی گله دار گول می خورد و بهانه ی خرید گله گوسفندی پول هایش را از دست می دهد. در مثلث طمع، فقر و وحشت گرفتار خود است. بعد از پرس و جوهای بسیار عزیزی گله دار را پیدا می کند و در یک درگیری او را با میله می کشد. در بخش نخست در زندان کارون اهواز به حبس است و منتظر حکم اعدام می باشد.
امیدوار پسر غریب که با هزار آرزو متولد شده است، سردسته ی مواد فروش های شهر شد. غریب هر شب با آه و اشک به خواب نازبس می آید. امیدوار بعد از هشت دختر به دنیا آمده است. اما معتاد و مواد فروش می شود. مادر سم در غذای مورد علاقه اش می ریزد و او می کشد تا غریب آرام بگیرد و دیگر به خوابش نیاید:« چند شب بعد، غریب باز آمد به خواب نازبس و سراغ امیدوار را گرفت. نازبس گفت: «راحتش کردم، مُرد!… تو را هم راحت کردم… دیگه هیشکی سرکوفت بهت نمی زنه. دیگه خاک از ئی خبرهای بد برات نمی آره از یگانه پسرت…»۲۸۱/ رمان فوران
در آخر داستان ماه بانو که به پیری رسیده است، با قاب عکسی که هیچ کس آدم های توی آن را نمی شناسد حیران و سرگردان کوی و برزن است: «سالیان سال است که اهالی شهر، هر روز زنی پیرسال و تکیده و سر تا پا سیاهپوش را می بینند با قاب عکس مستطیل شکل زیر بغل…»ص ۲۸۶/ رمان فوران
فوران بازتاب واقعیت است.سرشار از جاذبه های شنیداری است. بیانگر واقعیت و حقیقت های اجتماعی است. تصاویر واقعی از جامعه ی کارگری است. تم و مضمون آن استخراج نفت و تبعات حاصل از کشف آن در منطقه است. ساختارش بر اساس توازان زمانی و مکانی شکل می گیرد. رویداها در زمان گذشته و حال می گذرد. راوی توالی زمان را به هم می ریزد. حوادث و جریان های اصلی و فرعی فوران موازی هم تکرار می شوند.
در پرداخت به ادبیات کارگری، زندگی کارگر، شادی و ناشادی های او به تصویر کشیده می شود. هم چنان که موضوع فوران ساختار زندگی کارگران شرکت نفت جنوب است. جدال بین مدرن و سنت است. توصیف واقعی اشخاص در موقعیت های زمانی مختلف است. شرح احوال روستائیانی که در تلاش اند از فقر و فلاکت رهایی یابند. در جامعه آشوب زده هیچ راه نجاتی ندارند. زندگی شخصیت ها سرشار از واقعیت و رخدادهای غیرمنتظره است که این تصویرها بر پایه ی عینی شکل گرفته اند.
ذهن خلاق نویسنده اقلیمی به سمت توصیف مکان و زمان های سپری شده است. از توصیف لباس و ظاهر شخصیت ها خوب برآمده است. محیط زندگی و معماری خانه ها ی کارگری را به دقت توصیف می کند. پوشش زنان و مردان بختیاری در سنین مختلف و موقعیت های محیطی فرق می کند. البته نویسنده در اشاره به پوشش زنان سالخورده تمرکز بیشتری دارد.
به طور معمول داستان های آذرآیین مرد محور است. اما در آثارش نقش پذیری زنان بیشتر از مردان است. در این واقع‌گرایی اجتماعی و انتقادی به بازنمایی زندگی زنانی می پردازد که خواسته یا ناخواسته از ناحیه مردان مورد ظلم مضاعف قرارگرفته اند.
نویسنده با به تصویر کشیدن مسایل و مشکلات اجتماعی به معضلات حضور زن در جامعه اشاره دارد. یادآوری های فراموش شده را به تصویر می کشد. با توصیف زنان آسیب‌دیده‌ جامعه سنتی و صنعتی تعارض را به تصویر می کشد. زنانی که اول اسیر خود هستند، و بعد هم اسیر زندگی.
نویسنده داستان هایی با فضای زنانه را توصیف می کند. مرگ و تنهایی شخصیت های درگیر با فوران زنانی غمزده شکننده هستند.در این در محیط مرد سالاری صدای زن بلند است. فضای زنانه غالب است.نگاه «ماه بانو، صنم،کنیز، کفایت، فرنگ، خیرنساء، زینب، خانم احمدی پرستار» مهجورانه است.
زنان طبقه ی کارگر زحمت کش، غمخوار و همیشه چشم به راه هستند. درد مزمن جامعه بر دوش آنان است. زنانی که مورد تبعیض ،آزار و خشونت قرار می گویند. در جامعه مرد سالار بی حق و حقوق اند. همیشه در رنج و تشویش اند. با لب های خشکیده و چشم های بی رمق تسلیم خواسته های مردان هستند. وجود خود را پیدا نکردند. از حقوق خود آگاه نیستند. همه وجود خود را وقف خانواده می کنند. هویت سنتی دارند وکاملا تابع دنیای مردانه هستند.
سرنوشت زن بختیاری همین است که به نوشتار درآمده است. ماه بانو گرما بخش و پر مهر است، فکر و ذکرش بنیاد خانواده است. همیشه بیمناک پسرانش است. اما حقیت داستان فوران کنیز خواهر بختیار است. حضورش محسوس تر از زنان دیگر است. آن چنان که بار داستان روی دوش اوست. تسلیم رنج و دردها نمی شود،و با بیشتر شخصیت ها و حوادث داستان پیوند مستقیم دارد. اصلا کنیز قهرمان اصلی رمان است. سرشار از عشق، ایثار وخشونت است.رنج و درد خانواه بر دوش اوست. زنی پر قدرت است. بعد از مرگ شوهر رنج و دشوارهایش آغاز شد. برای سامان دهی زندگی نهایت تلاشش را می کند. محافظ خانواده است. برای کمک به بهبود خانواده از هیچ تلاشی فروگذارنمی کند.
• رویکردهای زیباشناختی در رمان فوران
فوران از جمله کتاب هایی است که زمان تاریخی مشخصی دارد. زمینه ی تاریخ اجتماعی دارد، زیرا واقعیت های زمانی را بازگو می کند. دو وجه عمده زمانی و مکانی دارد، یعنی محل حوادث و رویدادها با تحولات تاریخ اجتماعی مطابقت دارد.
«غریبه ها پول داشتند. با پولشان کدخدا، خان و کلانترها را اجیر کردند…قبلا سنگ هاشان را با شاه و بالابالایی ها واکنده بودند…پا که سفت کردند، گفتند: « زمین هاتان را می خواهیم تویشان چاه بزنیم…»ص ۱۲/ رمان فوران
نویسنده با ثبت وقایع تاریخی به دنبال برشی از زندگی است. برهه ای از تاریخ اجتماعی و سیاسی را به رشته تحریر در آورده است. (۱۳)
در رمان فوران سه نسل به تصویر کشیده می شود. نسل اول که آغاز به کار چاه شماره یک مسجدسلیمان است. در ابتدا به عنوان کارگر نگهبان جذب صنعت نفت شدند. ساده دل و با روحیه ایلیاتی هستند که آرزوی شان رفتن به ولایت و دیدن دوباره قوم وخویشان است. این قشر فقط داس و خیش و زمین کشاورزی یا شغل دامداری را می شناسد و زندگی عشایری را برتر از زندگی شهری می داند.
نسل دوم بچه های دو خانواده است که با آنها زندگی می کنند. و در نفوذ زندگی سنتی و مدرن سرگردان هستند. گرفتار ماتمکده ای که فقط ظواهر آنها را می دیدند.
نسل سوم فرزندانی تحصیل کرده ای هستند که در یک دوره‌ی آشفته به سر می‌برند. از امکانات اقتصادی و اجتماعی برخوردار شدند. داریوش فرزند بختیار و امیدوار فرزند غریب که به دنیاى شبه مدرن پا گذاشته‏اند.
از پدیده های دوره صنعتی عصیان و گردن کشی است. جوانان آرمان خواه نسل سوم انتخاب می کنند. نظام سرمایه را می شناسند. در سال۱۳۳۰ مبارزات خود را بر ضد بی عدالتی و تبعیض شروع کردند. و به سمت آمان خواهی می رفتند. در کشمکش با صاحبان سرمایه هستند. به اعتبار طبقات کارگری معیارهای خاص خود را برای مبارزه دارند.
رویکرد روایی:
آذرآیین به طور معمول در روایت گری از روش گفت و گو( دیالوگ) استفاده می کند. شیوه روایت سوم شخص، و محور گفت و گو در پیشبرد سوژه هایش نقش اساسی دارد.
ناگفته نماند که نویسنده در هیچ دوره ای از نوشتن توجه جدی به زاویه دید ندارد، و مضمون برایش اهمیت بیشتری برخوردار است. به عنوان راوی دانای کل حقایق زندگی روستایی را ترسیم می کند. در توصیف مکان و زمان نوعی مستند نگاری کرده است. داستان به شیوه ی گزارشی و ژورنالیستی آغاز می شود. بازتاب روی دادهای زندگی کارگری است. شروع آن با راوی/ نویسنده است.راویان با یک سری حرف های پراکنده سوژه را پیش می برند. به شیوه ساختار روایتی روزگاری سپری شده را بازگو می کنند.
آغاز و پایان فوران به واسطه ی توضیح راوی است. خواننده حوادث و رویدادها را از زاویه دید بختیار یا نویسنده می بیند. داستان از شیوه ی بیانی راوی سوم شخص روایت می شود. حجم بیشتر آن از زبان بختیار (راوی سوم شخص اول) بیان می شود، و همگام آن از زبان خود نویسنده(راوی سوم شخص دوم) است. متن بین راوی اول شخص و سوم شخص در نوسان است. بخش یک تا چهار راوی اول شخص است. و بخش ده از زبان غریب به شیوه تک گویی ( مونولوگ سرایی) بیان می شود که دغدغه های شخصی ش را بیان کند.
نویسنده دانای کل(داستان) است. راوی دانای کل از زاویه دید سوم شخص مفرد بیان شده است. بهترین نوع روایت که به نوعی دانای کل مداخله گر است.
گفت و گو بیشتر بافت نمایشی دارد. به شیوه تک گویی بیرونی راوی اصلی ماجرا را دارد. تصویری از همدردی شخصیت ها ارایه می دهد.متناسب با حال روحی شخصیت هاست. گفت و گوی مستقیم شخصیت ها سرشار از کنایه و ضرب المثل است. بیشتر راوی سوم شخص داستان را شرح می دهد. البته افراد دیگری که راوی اول یا دوم به جای شان حرف می زند.
توضیح مستقیم نویسنده به عنوان راوی اول موضوع فضاسازی و شخصیت پردازی قرار می گیرد. در تلاش است با فضاسازی داستان را از حالت کلیشه‌ای خارج کند و شکل تازه‌ای به آن ببخشد.
شرح ماجرا از زبان بختیار یا نویسنده می باشد. راویتی جذاب و پر کشش از شخصیت ها و فضا ارایه می دهند. به واسطه ی محور گفت و گو متن را پیش می برند.حوادث در بخش اول از دیدگاه بختیار روایت می شود.
حضور نویسنده در فوران ملموس است. به عنوان راوی دانای کل شرح حالی از زندگی شخصیت های بختیار و غریب ارایه می دهد. داستان حول و حوش دو خانواده است، اما به مرور زمان شخصیت های فرعی هم وارد می شوند. بیشتر فضای ذهنی نویسنده به بختیار اختصاص داده شده است و بیشترین فضای فکری بختیار هم در توصیف کوهیار می گذرد.
بختیار از زبان شخصیت های بسیاری حرف زده است و در برخی بخش ها با زبان نویسنده یکی می شود. بختیار شخصیت اصلی در بخش دوم به طور کلی از مرکزیت داستان حذف می شود. بخش شصت و هشت مرگ بختیار به شدت سورئالیستی ترسیم می شود که با خط روایی داستان مغایرت دارد. مرگ این راوی اصلی آن چنان غم انگیز نیست، خواننده از پیش می داند به سرطان مبتلاست.
آذرآیین هم چنان در فضای بومی مانده است. بیشترین حجم ذهن داستانی وی مدیون زبان مادری است. به واسطه ی آیین و سنت های جنوبی فضا سازی می کند. زبان محاوره را بر نوشتار در آورده است به توجه به ساختار روایت در شخصیت پردازی تاکید می کند.
وجه زبانی رمان نثری ساده و دلنشین دارد. تلفیق نثر سنتی و مدرن است. زبان بختیار همان زبان روایت نویسنده است. جغرافیای بختیاری سبب ماندگاری لحن ( ساختار روایی) داستان شده است. نوع لحن و گویش ، مفاهیمی نظیر فقر، رنج درد خلق و خوی روستایی جامعه ی سنتی را به ذهن متبادر می کند.
نویسنده با همه ی کاستی ها توانسته با لحن تاسف برانگیز فلاکت های اجتماعی و تجربه های تلخ بیان کند. لحن محدود به زبان و اقلیم بختیاری ست. این نوع لحن طنز گونه در محاوره در وجود اکثر بختیاری ها نهادینه است.

رویکرد جامعه شناختی:
آذرآیین از پیشگامان رئالیسم کارگری است. به طور صریع واقعیت های اجتماعی را بازتاب می دهد. در مستندنگاری فوران از ارتباط اعضای دو خانواده می گوید. به‌دنبال روایت تازه‌ای از فضای بومی جنوب است. در گذر از دوران سنتی به دوران صنعتی مرگ و فلاکت را ترسیم می کند. از حوادث و ناملایماتی که بر آنها رفته است.با شاخص های فرهنگ بومی به مسایل اجتماعی می پردازد، و با غنا بخشیدن به ادبیات اقلیمی زادبوم را توصیف می کند. به طور معمول در فضای بومی موفق تر است. توانایی لازم در به کارگیری واژه های بومی را دارد. با ویژگی های تاریخِ فرهنگی بختیاری کاملا آشناست. جزیی نگری از خصوصیات اصلی آثار وی است. داستان ها همه ی نشانه های فولکلوریک را با خود دارد. زبان توصیفی و توضیحی در داستان نمود شاخصی دارد. در کاربرد زبان و ادبیات شفاهی نهایت دقت را دارد. به اسطه ی زبان بومی آیین، سنت، باور و اعتقادات مردم را بازگو می کند. و عقاید و اعتقادات خرافی با باور و جادو را به تصویر می کشد.
فرهنگ بختیاری از پیشینه و عظمت زاید وصفی برخوردار است. فرهنگی که درجسم و جان جریان دارد. بختیاری دارای فولکلوریک غنی و متنوع است. بسیاری آداب و رسوم ریشه در تاریخ دارند. از طرف دیگر زبان پیکره ی اصلی فرهنگ است. استفاده از لغات خاصی بختیاری، توصیف دقیق آداب و رسوم با تک گویی بختیار پیش می رود.
فوران تجسم عینی زندگی مردمان ایلیاتی است. داستان از پایان به آغاز است. زمان و مکان به شدت بومی است. به طور کلی فضا از لایه های رئالیستی شکل گرفته و کاملا واقع گرایانه است. رویکرد به سنت و آیین های بومی قابل توجه است. حجم بیشتر این اثر با تکیه برفولکلور و باورهای مردم شکل می گیرد. ساختارش بر اساس زبان مادری و سرشار از اصطلاح، کنایه و ضرب المثل است. نویسنده برای حفظ سنت آیین های نهایت تلاش را دارد.ذکر مصیبت را با تک بیت های سوگ بیان می کند، و با مفاهیم عمیق و غنی مرگ را یادآور می شود. با ذکر بیت های سوگواری غم و اندوه را فضاسازی می کند.ابیاتی که از سوز و گداز آکنده است. ابیات سوگ دارای نغمه های سوزناک هستند، تب ناله های سوگ در غم و ماتم ریشه دارد و بر اثر تالمات روحی بر زبان جاری می شوند. سوگ سرودهای بختیاری که توسط زنان خوانده می شود، نگاه دیگری از واقعه های مستندنگاری کتاب است.
در این وقایع نگاری از ظرفیت های اقلیمی به نحو احسن استفاده شده است. از لحاظ ویژگی زیستی آداب و رسوم و باور منحصر به فرد است.از محور ضرب المثل و کنایه اصطلاهات عامیانه متنوع است. مجموعه از نام های اصیل بختیاری شکل می گیرد و بسیاری از آداب و رسوم و آیین های اصیل بختیاری نهفته است. نوعی تعهد به فرهنگ و زیست بوم می باشد.
اقلیم بختیاری با تنوع باور و سنت ها روبرو است. نوعی هویت بخشی به داستان است. اشاره به سنت نافه بری کفایت و داریوش( فرزندان البرز و غریب)، ویار داشتن، ناف به ناف پسرزایی، دخترزایی( کاربرد اسامی نازبس و…. و بس های دیگر)، چشم شوری، نذر کردن. رفتن به پابوس امامزاده ها…آدام و رسوم جزیی از زندگی مردم است. نویسنده سعی دارد عقیده و رفتار و عادات مردم بازگو کند. تلفظ لغات و ترکیبات بومی وجه تمثلی اثر را نمایان می کند.
به تاسیس رشنخانه و جیره شرکت نفت اشاره دارد، از توزیع آب و نفت هم می گوید. با گذشت زمان هنوز هم در یک محله از مسجدسلیمان فاصله طبقاتی مشاهده می شود. بنگله و خانه باغ های هکتاری در فاصه کمی از بیست فوتی وخانه های کارگری قد علم کرده اند. نویسنده این تناقض ها نوشته است. هست و نیست را نوشته بود و نبود را نوشته، سینما و رقص و باشگاه را نوشته است.
هم چنان که کارگران فلکه ای، بی کاری، عصیان جوانان دهه ی چهل، وصف پیرزنان و پیرمردان بیمار، دل کندن از ولایت، از موضوعات همیشگی داستان ها است. اشاره به شرح خانه های ده فوتی و بیست فوتی(خانه های کارگری)، بنگله( خانه های ویلایی کارمندی)، میدان گلف، گوگرد سازی بی بیان،کلگه زرین(محل موزه نفت)، چهاربیشه (قبرستان)، تصفیه خانه بی بیان، دره خرسان،چاه نمره یک، باغ ملی پانسیون خیام ،کمپ کرسنت، ریل ویل،تلخاب،نفتون،نفتک، اُ پی دی(بیمارستان مرکزی شرکت نفت)… از مکان های تکراری همه ی داستان های آذرآیین است.

رویکرد روان شناختی:
به طور کلی پنج نوع مرگ در فوران هست. مرگی خود خواسته، مرگ دگر خواسته، مرگ سیاسی(فعالیت حزبی)، مرگ طبیعی (بیماری)، مرگ قاتل(جرم خیزی) که هر کدام موضوع خاص خود را دارد.
مرگ جزو مهمی از زندگی است. این سرنوشت محتوم آدمی رازهای سربسته ای به دنبال دارد. مرگ کهیار(مرگ آرمان خواهی)، مرگ امیدوار(مرگ جامعه افیون زده)، مرگ بختیار ( مرگ ستون خانواده) است.
شخصیت کوهیار وامیدوار در تقابل و تعارض هم هستند. هر دو به نوعی وضعیت خانواده را ناامن کردند. یکی برای پیشبرد اهداف و آرمان جامعه و دیگری به خاطر ضعف های فردی در پی نابودی و انحطاط جامعه است.
کوهیار توسط دولتی که مخالفان را سر به نیست می کند کشته می شود و داریوش توسط مادر پیرش کشته می شود تا از رنج و حقارتش کم کند.
صحنه ی مرگ کوهیار و ضجه های مادر و خواهراش ضربه ی مهلکی به پیکر خانواده است. صحنه مرگ امیدوار تراژدی غم انگیزی ست. از شنیدن مرگ پسر توسط مادر اندوه جانکاهی بر جان و روح می نشیند.
کوهیار برادر بختیار دچار تحول فکری ست، پشتوانه فکری اش مرام چپ و آرمان گرایی است. در خفا و دور از چشم خانواده شب نامه و اعلامیه های حزبی را پخش می کند. شخصیت عصیانگر و معترضی دارد، ناآرام و عاصی است: «ماه بانو می دید چند وقتی است که کوهیار از سرکار که بر می گردد، با خودش کتابی، روزنامه ای می آورد و غذا نخورده می رود توی اتاق و در را می بندد روی خودش.» ص ۱۵۴/ رمان فوران
واقعیت گرایی و لحن آمیخته به طنز در آثارِ نویسنده موج می زند. با احساسات یک فرد ایلیاتی و کسانی که اسیر جبرگرایی تقدیر خود هستند. جنبه های عینی زندگی را مد نظر داشته است.شرح احوالی از وضعیت و موقعیت آدم ها را ارایه می دهد.

• از لحاظ پیرنگ داستانی کاستی هایی در رمان فوران وجود داردکه به چند تایی از آنها اشاره می شود:
آذرآیین بیشتر دنیای خود را می نویسند. به نوعی نوستالوژیک سرا است.با روایت هایی از گذشته زمان را پشت سر می گذارد. تصویرگر داستان های بومی است که با برشی از واقعیت های اجتماعی پیوند داده می شوند. با توجه به اقلیم و زادگاه خویش حوادث را پرداخت می کند. و داستان را بر عجز و ناتوانی مردم متمرکز می کند.
فوران برشی از زندگی کارگران نفتی است. داستان بازگشت به گذشته های سپری شده است. شخصیت های درگیر با داستان برای ایجاد پیوندی با جامعه سنتی و صنعتی جامعه ی کارگری را شکل می دهند. صحبت از جنوب، نفت و شرجی است. با فلش بک به گذشته شکل می گیرد. مناسبت های اجتماعی را در گیر می کند. با فضای بومی توصیف می شود. از نظر محتوا پرمایه است اما از لحاظ نوشتاری ضعیف است.
اهمیت بازکاوی فوران از لحاظ موضوع، فضاپردازی، ساختار روایی، و پرداخت به شخصیت هاست. از لحاظ ساختاری خط داستانی متعارف دارد. خرده روایت هایی که زبانی ساده و روان دارند این شخصیت های ساده و بی آلایش ذهنیت پیچیده ای ندارند. روایت ساده و روان با اتکا به حوادث و رویدادها پیش می رود. انتخاب زمان حال و گذشته برای روایت انتخاب شده است.داستان به واسطه ی روایت خطی بدون تکنیک و پیچیدگی است. نقطه قوت آن استفاده از ساختار زبان اقلیمی ست، اما به دلیل ساخت و پرداخت به جوهر رمان نرسیده است.
در اول و آخر داستان فوران راوی متنی را می آورد و توضیحی می دهد که اگر نباشد هیچ لطمه به کلیت رمان نمی خورد. در این مورد نسبت به موقعیت افراد زاویه دید ضعیفی دارد. برخی بخش ها توضیح اضافه نویسنده به عنوان راوی است که گفتن آنها برای مخاطب هیچ ضرورتی ندارد. زیرا تاثیری در ساختار متن ندارد.
• ضعف شخصیت پردازی در فوران به وضوح دیده می شود:
آذرآیین از جغرافیای ذهنی شخصیت های داستانیش شناخت دارد. محیط فرهنگ بومی را می شناسد، اما زاویه دید کافی برای پرداخت ندارد. به طور مثال نگاه مرثیه واری به مرگ کهیار دارد و پرشتاب و گذرا از آن می گذارد. از ترسی که بر جان خانواده افتاده است سخن می گوید و در این بین پاک سازی کارگران حزب توده را به تصویر نکشیده است!
بخش چهل و نه تا پنجاه فوران توصیف خبر مرگ کوهیار است، که باکمترین کلمات در حد یک پاراگراف نوشته شده است. نویسنده از این موضوع به شدت گریز زده است. نخواسته یا نتوانسته بیشتر از این توصیف جریان را داشته باشد. مبارزه ای را به تصویر نکشیدهکه بخواهد راجع به آن صحبت کند. [البته اکثر نویسندگان اقلیمی شخصیت های حزبی را کشته اند. (۱۴)]
شاید کوهیار در فوران مخاطب خاص را به یاد ستار در رمان کلیدر محمود دولت آبادی می اندازد!(۱۵) مرامی شبیه به هم دارند. حوادث و رویداها آنها باور پذیر است. اما کوهیار نمی تواند قهرمان باشد. دولت آبادی با ادبیات رئالیستی ـ اجتماعی به نحو احسن توانست از عهده ی نقش حزبی کاراکتر ستار برآید. ستار با حزب توده همکاری می کند. در اواسط راه فعالیت دردی عمیق و جانکاه بر جان و روحش می نشیند، سرخورده می شود. شاهد همه ی حوادثی است که از جانب دولت به سر مردم می آید. مرگی تلخ و غریبانه دارد. عصیان می کند و دم تیر و رگبار قرار می گیرد. شخصیت کوهیار هم عاقبت تراژیکی دارد. به خاطر مرام سیاسی و فعالیت حزبی از خویش می گذرد. مرگش غم انگیز و حماسی است. از خانواده جدا می شود و سعی دارد برای خواسته هاش مبارزه می کند: «ماموران فرمانداری نظامی با یورش شبانه به دفتر سندیکا چند تن از کارگران را به ضرب گلوله کشتند. کوهیار البرزی در میان کشته شدگان بود» ص ۱۷۸/ رمان فوران
نویسنده از رابطه ی کوهیار با حزب توده حرفی نمی زند. اوضاع سیاسی و اجتماعی دهه ی ۱۳۳۰ را نتوانست بسط دهد و هیچ حرفی از بابت سهم کارگر، مزدکار رد و بدل نمی شود. به صرف رادیو گوش دادن، و روزنامه خواندن… فعالیتی دیگری از کوهیار ارایه نداده است، و البته ذکر یک سری رفیق هایی که مادر پیرش نام و نشانی هم از آنها ندارد. به جز ذکر شفاهی برخی مسایل توصیفی از مرام و دیدگاه های کوهیار ندارد.
اگر چه ذات ادبیات اقلیمی سرشار از عصیان و اعتراض است. اما نویسنده نتوانسته بازتاب مسایل اجتماعی و سیاسی را در این روند به تصویر بکش، و هیچ احساسی در این خصوص به اندیشه در نیآمده است.
آذرآیین فعالیت حزب توده را به کوهیار برادر بختیار (نسل دوم) داده است، و اعتیاد و نقش خانمان سوزی را به امیدوار (نسل سوم) سپرده است. و نقش نیمه روشنفکری را به داریوش داده است. بخش زندگی داریوش و کفایت دوره ی گسستن از ساختار های سنتی و رشد طبقه ی متوسط جامعه است. داریوش مدعی رسالت روشنفکری است، اما به باورهای روشنفکری معتقد نیست. داریوش و کفایت نافه بر(۱۵) همه هستند. اما داریوش عاشق سارینه دختر ارمنی سرود خوان گروه کر کلیسا نمره چهل می شود. و با هم ازدواج می کنند و جلای وطن می کند. واضح است که به صرف مهندس بودن، کسی صاحب اندیشه نمی شود.
روایت روشنفکر نمایی در جامعه ی سنتی معنای خاصی ندارد.حتی روشنفکر به بن بست رسیده هم نیست. این چه روشنفکری ست که درکی از مصایب اجتماعی ندارد؟ این قشر در هیچ دوره ای به جز خود به منافع و درد جامعه نخوردند و برای فرار از مشکلات جلای وطن می کنند.
داستان فوران از فضای بومی برخوردار است، نویسنده می توانست دوران سیاه سیاسی و اجتماعی این سه نسل را به شکل بهتری تصویر کند، اما با ذکر چند نکته شفاهی می گذرد.
برخی شخصیت های ایستایی در فوران هیچ گونه تغییری نمی کنند. شخصیت های فرعی به تدریج معرفی می شوند و از نظر شخصیت پردازی بیشتر تک بعدی هستندکه دوست دارند از این محیط دوزخی بگریزند و به ولایت برگردند. آنها اسیر اعتقادات و باورها ی خود هستند. با توصیف سالخوردگانی ایلیاتی نظیر ماه بانو و کیان، صیدال به نوعی زوال جامعه ی سنتی را در نظر دارد، اما روابط علت و معلول وضعیت و موقعیت ها توصیف نشده است.
از نظر شخصیت پردازی آدم های فوران بیشتر تک بعدی هستند. برخی از این آنها نماد آدم های بی طبقه اند. برخی کاراکتر های فرعی با کلیت داستان پیوندی ندارد. نظیر ساتیار کارکرد داستانی بارزی ندارد و با فرار از شهر و رفتن به ولایت و نامه نوشتن کودکانه برای بختیار هیچ پیامی برای مخاطب نداردو
شخصیت اصلی رمان بختیار است. بختیار به همه ی شخصیت ها نزدیک است.آدم های داستان حضورشان در ارتباط با وی معنا پیدا می کند. این شخصیت محوری مخاطب را به درون خانه ها می برد،برخورد شخصیت را نشان می دهد.فضای غم و اندوه را بازگو می کند.
برخی بخش ها بی ارتباط با دیگر بخش ها هستند. که اگر نباشند به کلیت داستان هیچ لطمه وارد نمی شود. هم چنان که وجود برخی شخصیت ها نظیر ساتیار و سروناز، ضروری نیست. سرو ناز،خواهر کنیز که از کودکی دچار بیماری شده است) و از روی سادگی عاشق صدایی در رادیو می شود و سه چهار بخش را به ساده گویی آن تخصیص داده شده است و اندیشه ی خاصی به عمق متن نفوذ نکرده است. ساتیار برادر بختیاری فرد خنثی است. در خط اصلی داستان نقشی ندارند. شخصیت های فرعی نظیر عزیزی گله دار آدم بی هویتی ست. ماجرای فرنگ، و خیرنسا مثل توصیف یک فیلم فارسی است!
فامیلی البرزی برای بختیار و کهزادی برای غریب ضرورت ندارد، و از بار عمومیت آنها کم می کند، زیرا به یک خانواده اشاره دارد. هم چنان چه نیازی هست که ملا فیض الله،کاراژدار مستوفی، با ذکر گفتن شغل کافیست و ضرورتی در ذکر فامیلی و وابستگی ها نیست.
شخصیت های فرعی نظیر سیدمدینه، عزیزی گله دار، مستوفی گاراژ دار، خاچاطوریان ارمنی(پدر سارینه)،سهراب جمشیدی( نوه ی دختری غریب)، اسکندر (رعیت سالار خان)، رجب( شاگرد بستنی نظافت)، جمشید(باربر رشنخانه)، بی سکینه (سوگ سرود خوان)، حمیرا پوران( نوه های دختری غریب)، صدتومنی( دختر سالار خان)، سلطنت (دختر بزرگ بختیار)، و مردان بیلرسوت پوش …که حضور و غیبت ناگهانی برخی از آنها نقش قابلی در رمان ندارد و کاملا خنثی هستند.
عنصر اصلی فوران ساختار روایتی ست که در لابه لای خود حوادث فرعی بی شمار دارد. چند ماجرای دیگر در خلال داستان به تصویر کشیده می شود: ماجرای داریوش و کفایت(ازدواج نافه بران)، ماجرای کنیز و عرب کویتی(ازدواج سنتی)، ماجرای زینب و صیفور(رابطه ی عاشقانه)، ماجرای رشنخانه و جیره، ماجرای بیماری ساتیار و سروناز که توی خواب راه می روند و هذیان می گویند«ساتیار بعضی شب ها از توی جایش بلند می شد و همان طور خواب از خانه می زد بیرون.» ص ۸۵/ رمان فوران
• تکرارهای مکرر موضوعی و مضمونی در داستان های آذرآیین بسیار بارز است:
در بیشتر داستان های آذرآیین تکرار سوژه و درون مایه ها بارز است. علاوه بر فرم و ساختار داستان ها، فضا،رویداد و حوادث به شدت تکرار می شوند. صحبت از خواب و رویا هم چنان زیاد است. هر کدام از شخصیت ها در فوران حداقل یک خواب برای همدیگر تعریف کرده اند.
رمان فوران تکرار داستان هجوم آفتاب را در دل خود روایت می کند. همان آدم ها و فضا است. از لحاظ روایی و برخی رویدادها فوران ادامه ی منطقی هجوم آفتاب است.
کنیز در فوران تحسین برانگیز است، هم چنان که بی بی در هجوم آفتاب رکن اصلی ماجرا است. در داستان «هجوم آفتاب» بی بی تنها و دلواپس است و خانه اش در طرح شهرداری قرار گرفته است و به زودی با بوالدوزر و لودر خراب می شود ،خانه ای که سال ها مامن خاطرات بی بی است: بی بی امشب مهمان دارد. به کوری چشم بولدوزها و لودرها!سفره عیالواری پهن شده تو اتاق بزرگه. از این سر تا آن سر اتاق. سالار بالای مجلس نشسته است.قبراق،رسا و سرحال.بی بی کنار دستش نسشته، موهاش را حنا بسته،سرانه ی پیری بند انداخته. چمدان ها را زیرو کرده و قشنگ ترین لبایش را درآورده تنش کرده،پیراهن بلند چاکدار با حاشیه ریال دوزی،لچک ریالی،مینا سبز، شلوار قری،بند سوزن نقره…»ص۴۰/ داستان هجوم آفتاب
در رمان فوران هم این واقعه ی طرح شهرداری به عین تکرار می شود. خانه کنیز هم در طرح شهرداری قرار گرفته است، و با بوالدوزر و لودر قرار است خراب شود. او هم مانند بی بی مقاوت می کند:کنیز دو قوهایش را خوابانده بود جلوی تیغه ی لودر اداره ی منازل شرکت نفت، خودش هم دراز کشیده بود کنارشان. به راننده لودر گفته بود: « اول از روی نعش من و بچه هام رد بشو. بعد برو اتاق را خراب کن. ص ۵۸/ داستان فوران
موضوع طرح «سالی دو ماه» (۱۷)در هجوم آفتاب و فوران به یک شکل تکرار شده است. و موارد دیگر…
در فوران و هجوم آفتاب ساختار اقلیمی به زیبایی توصیف شده است. مکان (محیط) داستان شهری صنعتی است، اگر چه محیط برای جنوبی ها شناخته شده است، اما برای کسی که مسلط به زبان و فرهنگ بختیاری نیست تا حدی گنگ می نماید. به یقین جنوبی ها(جنوب غربی) این زبان و فضا را درک می کنند. اگر کسی ذهنیتی از مسجدسلیمان نداشته باشد. تنها تصویری از یک شهر نفتی و محیط کارگری برایش تداعی می شود و بهره ای از ساختار روایی نخواهد برد. اکثر مخاطبان بختیاری این شخصیت را می شناسند. دیده اند یا شنیده اند. یا در هر خانواده ای عضوی از این اعضا عمومیت دارد.
با کشف نفت مردمان بختیاری سرنوشت جدیدی گرفتند. بنا به شرایط اجتماعی و اقتصادی داستان نویسی اقلیمی و مدرن در خوزستان پا گرفت.به طوری که در مکتب داستان نویسی خوزستان شاخصه های خود را دارد. (۱۸) در این راستا در دوران اکتشاف نفت مسجدسلیمان سرزمین آرزوها شد. در فاصله سال ۱۲۸۷تادهه ی پنجاه شاهد حوادث و بحران های اجتماعی بسیاری بوده است. مواجهه شدن با دهه ی چهل یعنی اصلاحات ارضی سبب تحولات فرهنگی شد. در این برهه نویسندگانی در ادبیات اقلیمی پا به عرصه ظهور رساند. که هر کدام شیوه های متفاوت برای روایت داشته اند، و در پرداخت و فضاسازی و سبک نوشتاری به فردیت رسیدند. (۱۹)
پیدایش نفت در فرهنگ و زندگی بختیاری ها تاثیر بسزایی گذاشت. الفاظ و مفاهیم تازه وارد زبان شد. اگر دانسته های مخاطب با فرهنگ بومی جنوب کم باشد یا آشنایی از فضای اقلیمی نداشته باشد، نویسنده تمهیدی نیاندیشیده که از روابط و مناسبات گفتاری یا فضا سازی همپای ذهن خواننده حرکت کند. در هر سطری از محاوره نویسی ها به طور متوسط یک ضرب المثل یا کنایه هست: «سنگ سر جا خودش سنگینه،بَره نر به آغل نمی خوابد، سری که درد نمی کند دستمال نمی بندد، علف باید به دهن بزی شیرین باشد،سگ باشی مادر نباشی، با طناب کسی خودت را ننداز داخل چاه، نه شیر شتر نه دیدار عرب،مثل نون جو نه ری داری نه آستر، دُم دات نبری تا سر قالی…که البته این نوع حرف زدن خوی و خصلت بختیاری هاست که مقصود خود را با ضرب المثل بیان می کنند.اما حجم زیاد این کنایه و اصطلاحات و ضرب المثل ها جای سوال دارد.شاید نویسنده به علت جاذبه روایت داستانی از این عناصر استفاده می کند!
بخش نخست فوران بحران و گره گشایی وجود ندارد. به شدت سرشار از تکرار و پرگویی است. سوژه های داستانی آن کلیشه ای و قبلا در داستان های دیگر نویسنده تکرار شده است. بخش دوم شتابزده و خام است، وحوادث فرعی به شکل شتابزده و گزارشی نوشته شده اند.
اقتدار بختیاری با مته ی رینولدز آمد و با قرداد ویلیام ناکس دارسی هم رفت. (۲۰) بعد از کشف نفت در چاه نمره یک در سال ۱۲۸۷، بنای نخستین شهر صنعتی شکل گرفت و مسجدسلیمان برای سکونت موقتی بنیان نهاده شد.
صنعت نفت سبب بروز جلوه های تمدن در این شهر شد. و مسجدسلیمان نخستین « شرکت شهر» نام گرفت.در این بین حضور یک صد ساله انگلیسی ها در جنوب حوادث سیاسی و اجتماعی بسیاری را رقم زد و سبب تنش های متعددی بین صاحبان کمپانی و مردم شد.
مسجدسلیمان تغییرات گسترده تجربه کرده است. ملی شدن صنعت نفت سبب تغییرات در زندگی توده ی مردم شد. بی عدالتی و تبعیض بوجود آمد. شرکت نفت انگلیس در ابتدا با خوانین بختیاری وارد سهم خواهی شد. در این بین روشنفکر نماها شکل گرفتند.
کمپانی نفت انگلیس با خوانین وارد مذاکره شد. و بعد از دور زدن های بسیار با واگذاری برای ۵۰ سال صاحب زمین ها شدند و « شرکت نفت انگلیسی و بختیاری» تاسیس شد. نفت سیاه سبب اقتدار بختیاری شد، اما با حضور خوانین در این دوره تاریخ ورق دیگری خورد.در آن سال ها خوانین حکومتی در سطوح قدرت بودند و با همکاری صاحبان کمپانی ثروت خدادادی به چپاول و یغما رفت و مردمی که کوچ را رها کرده بودند ضعیف تر از قبل شدند.
دو قشر خوانین و برخی روشنفکران سبب خیانت به جامعه ی قومی شدند، خوانین دست نشانده، سبب آوارگی و سرگردانی مردم شدند در حالی که ولایت زرخیز بختیاری هیچ چیز برای زندگی کم نداشت. نفش خوانین در سهم خواهی از اکتشاف نفت رعیت را بیچاره کرد. شرایط سیاسی و اجتماعی و اوضاع اقتصادی را تحت شعاع قرار داد که نیمی از این مصیبت به تصمیم گیری های نابه جای خوانین برمی گردد. از طرف دیگر روشنفکران معناباخته خواهان تغییر شکل جامعه شدند و بزرگترین مصیبت تاریخ فرهنگی ایران را رقم زدند.
به شواهد تاریخ جامعه شناختی روشنفکری پروسه ی ناتمام بود، زیرا الگوی فکری این قشر ریشه در جایی دیگر داشت و راه به جایی نبردند و سرخورده شدند.
البته آذرآیین هیچ گاه سیاسی نویس نبوده است، زیرا آدم های داستانش زندگی معمولی داشته اند. تنها سعی دارد فقر و فلاکت جامعه را نشان دهد،اما در حوزه ی ادبیات کارگری می توانست طرح بهتری داشته باشد. زیرا از عهده ی توصیف فعالیت های کمپانی برنیامده و اشاره مستقیمی به رویدادهای تاریخی و سیاسی آن دوران نمی کند و از آن اوضاع پرآشوب به سرعت می گذرد، که حاصلش یک چرایی بزرگ در ذهن مخاطب خاص است.
پی نوشت:
۱- نخستین اثر آذر آیین با عنوان« باران» در ۱۳۴۵ در نشریه ادبی بازار (رشت) منشر شد.
۲- راه که بیفتیم ترسمان می ریزد(گروه سنی نوجوان)، قباد آذرآیین، نشر پیشرو،چاپ اول ۱۳۵۹٫
۳- پسری آن سوی پل(گروه سنی نوجوان)، قباد آذرآیین، نشر ققنوس، چاپ اول ۱۳۵۷٫
۴- حضور، قباد آذرآیین، نشر سیمرو، چاپ اول ۱۳۷۷٫
۵- شراره های بلند، قباد آذرآیین، نشر دارینوش، چاپ اول ۱۳۷۹٫
۶- ۲۸ مراد ۱۳۵۷ فاجعه سینما رکس آبادان به وقوع پیوست. بنا به آ مار کشته شدگان، شب هنگام در حین تماشای فیلم گوزن ها حددود ۶۷۷ نفر زنده در آتش سوختند.
۷- چه سینما رفتنی داشتنی یدو…؟، قباد آذرآیین نقد افکار،چاپ اول ۱۳۹۰٫
۸- عقرب ها را زنده بگیر، قباد آذرآیین، نشر افراز، چاپ اول ۱۳۹۰٫
۹- من…. مهتاب صبوری، قباد آذرآیین، نشر روزنه، چاپ اول ۱۳۹۱٫
۱۰- داستان من نوشته شد، قباد آذرآیین، نشر ثالث، چاپ اول ۱۳۹۳٫
۱۱- هجوم آفتاب، قباد آذرآیین، نشر ققنوس، چاپ اول ۱۳۸۷٫
۱۲- فوران، قباد آذرآیین، نشر هلیا، چاپ اول ۱۳۹۷٫
۱۳- «ادبیات بر تاریخ پیشی می‌گیرد چراکه ادبیات به تو بیش از یک زندگی می‌بخشد، تجربه را بسط می‌دهد و فرصت‌ها و چشم‌اندازهای تازه‌ای پیش چشم خواننده می‌گشاید. یک زندگی کافی نیست، ما به تجارب بسیاری برای شکل‌دادن به هویت خود نیاز داریم.» کارلوس فوئنتس
۱۴- اکثر نویسندگان ایرانی در دوره های خاص شخصیت های حزبی را کشته ند، احمد آقایی در رمان «چراغی در باد» به وقایع سیاسی سال های ۳۰ تا ۳۲ می پردازد و از نفت و حزب توده می گوید. محمود دولت آبادی در رمان ده جلدی کلیدر شخصیت ستار را بعد از کش و قوس های بسیار می کشد.
۱۵- کلیدر، محمد دولت آبادی، نشر مرکز، چاپ ۱۳۶؟؟
۱۶- رسم نافه بران، در بختیاری اجرا میشود. به طور معمول هنگام تولد دو نوزاد را برای هم نشان می کردند تا در جوانی با هم ازدواج کنند. البته این سنت را برای تحکیم و دوستی بین خانواده ها انجام می دادند.
۱۷- سالی دو ماه، طرحی که کارگران رادر ازای پرداخت حقوق دوماه از سال بازخرید می کردند.
۱۸- آغاز داستان اقلیمی با منوچهر شفیانی و بهرام حیدری در مسجدسلیمان بود و انتشار داستان مدرن با دریا بندری و ناصر تقوایی در آبادان شکل گرفت.
۱۹- از دهه ی چهل به بعد ادبیات اقلیمی و ادبیات کارگری موازی هم حرکت کرده اند. در این شیوه روایی و ساختاری پیشکسوتان مسجدسلیمانی نظیر منوچهرشفیانی(قرعه ی آخر) و بهرام حیدری(زنده پاها و مرده پاها،لالی، به خدا که می کشم هرکس که کشتم)یارعلی پورمقدم( ده سوخته)،علی مراد فدایی نیا(برج های قدیمی)، خسرو نسیمی(یقه چرکین ها)… از چهره های تاثیرگذاری هستند، که در بومی نویسی طبع آزمایی کرده اند و آثار ماندگاری را نوشته اند./ مقاله ی «مکتب داستان نویسی خوزستان»/ سریا داودی حموله.
۲۰- اکتشاف نفت در مسجدسلیمان توسط انگلیسی ها شروع شد. صبحگاه ۲۶ مه ۱۹۰۸ برابر با ۶ خرداد ۱۲۸۷ نفت فوران کرد.مته های حفاری جورج برنارد رینولدز سبب فوران در چاه نمره یک شد.

نام:

ایمیل:

نظر:

لطفا توجه داشته باشید: نظر شما پس از تایید توسط مدیر سایت نمایش داده خواهد شد و نیازی به ارسال مجدد نظر شما نیست